شیطنت های تو
سلام مامانی میخوام یه کمی ازت شکایت کنم . این روزها واقعا داری خستم میکنی. البته چیزی از دوست داشتن من کم نمیشه من همیشه عاشقتم . اما انرژی زیاد تو داره دیگه از پا درم میاره. به هر کی میگم یه دختر ١٧ ماهه دارم که از دیوار راست بالا میره باورش نمیشه تا وقتی میبینتت . آخه کدوم نینی ١٧ ماهه ای از کشوها و کابینت ها بالا میره که تو میری؟ کدوم نینی ١٧ ماهه ای دست تو چشم مامانش میکنه که تو میکنی. کدوم نینی ١٧ ماهه ای پشتیهای خونشون و بلند میکنه و جابجاش میکنه که تو میکنی؟ مامانی خیلی زورت زیاده. یادمه یک سالگیت هندونه بلند میکردی و جابجا میکردی. این روزها وقتی سه تایی باهمیم و تو شیطونی میکنی من و بابایی هم خندمون میگیره هم حرصمون میاد. همه ی نینی ها وقتی با مامانشون میرند جای جدید اولش رو میگیرند میچسبند به مامانشون بعدش یواش یواش راه میفتند اما من هروقت با تو یه جایی میرم هنوز نرسیده هی میخوای از بغلم بیای پایین و کنجکاوی کنی ببینی چه خبره.
این عکسها یه نمونه از خرابکاری های امروزته رفتی همه وسایلهای کمدت رو ریختی بیرون و خودت رفتی توش. جالبیش اینجاست که من دسته های کشوهارو برداشتم که تو نتونی بری بالا اما تو خودت و کشوندی بالا.