نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

نازنین زهرای ما

اخلاق خوب و بد تو

بالاخره تابستان هم تمام شد خیلی فصل سختی برای من بود که با شیرین زبونیهای تو شیرین و با اذیت های تو سخت میشد. این مدت دو تا عادت اخلاقی درون تو به وجود اومد اول عادت خوبت و میگم بعد هم عادت بدت رو: عادت خوبت این بود که از شنبه همین هفته یعنی از 30 شهریور تصمیم گرفتیم که بعلت تمام شدن دو سالگی شیشه رو ازت بگیریم.روز اول خیلی برات سخت بود دائم اسمش و می آوردی و گریه میگردی ظهر یک ساعت بغلت کردم و راه رفتم و لالایی خوندم تا خوابت برد . شب هم با هزار زحمت تونستم ساعت 1:15 نصف شب بخوابونمت. هربار که از خواب بیدار میشدی بهت میگفتم که دخترم دیگه بزرگ شده و شیشه برای نینی کوچولوهاست. دیگه خیلی که بهونه میگرفتی واست قصه میساختم ...
1 مهر 1392

شیرین زبونی های تو

از شیرین زبونی های این روزهات هر چی بگم کم گفتم اینها فقط یه بخشی از اونهاست که الآن یادم میاد: شکلات : شی لی کات خود کار : خ کار وقتی شیطونی میکنی ازت میپرسم داری چیکار میکنی ؟ میگی ( دارم اژیت میتونم ) وقتی بابایی داره آماده میشه بره سر کار میگی : ( نلو سر کار . خودم میلم. میلم پول بیالم) وقتی پسر عمه طاها میاد خونه مادر از تو خونه بلند داد میزنی میگی : ( طاخا گوگولی بیا ) هرچی بهت میگیم شیشه نخور دیگه بزرگ شدی گوش نمیدی و با زور ازمون میگیری و میخوری وقتی کامل تموم شد میای شیشه بهم میدی و میگی : ( دیده  بژرگ شودم شیشه نیمیخولم ) چند روز پیش قابلمه پلاستیکیتو برداشته بودی و گذاشته بودی رو گاز دست ...
18 شهريور 1392

شیطنت های تو

امروز واسه به روز کردن وبلاگت طبق روال همیشه کامپیوترم و برداشتم و گذاشتم توی ماشین اومدم خونه مامان جون تا با اینترنت پر سرعت دایی حسین بتونم آپ دیت کنم. آخه دایی حسین وقتی میره لپ تاپش هم میبره مجبورم کامپیوتر خودم و بردارم بیارم.موقعی که کامپیوترو گذاشتم روی میز دایی حسین دیدم خیلی صدا میاد. یه دفعه دیدم یه خودکار از کیس اومد بیرون. خودکار و برداشتم و گفتم شاید اشتباه میکنم خودکار روی میز بوده نه توی کیس کامپیوتر.وقتی کامپیوتر و روشن کردم دیدم نه واقعا صدای کیس کامپیوتر عوض شده کامپیوتر و خاموش کردم و کیس و باز کردم دیدم به به... کامپیوتر خونه ما شده محل قایم کردن گنج های نازنین زهرا . دو ، سه تا از وسایلی که خیلی دوست داشتی و ی...
16 ارديبهشت 1392

شیطنت های تو

سلام مامانی میخوام یه کمی ازت شکایت کنم . این روزها واقعا داری خستم میکنی. البته چیزی از دوست داشتن من کم نمیشه من همیشه عاشقتم . اما انرژی زیاد تو داره دیگه از پا درم میاره. به هر کی میگم یه دختر ١٧ ماهه دارم که از دیوار راست بالا میره باورش نمیشه تا وقتی میبینتت . آخه کدوم نینی ١٧ ماهه ای از کشوها و کابینت ها بالا میره که تو میری؟ کدوم نینی ١٧ ماهه ای دست تو چشم مامانش میکنه که تو میکنی. کدوم نینی ١٧ ماهه ای پشتیهای خونشون و بلند میکنه و جابجاش میکنه که تو میکنی؟ مامانی خیلی زورت زیاده. یادمه یک سالگیت هندونه بلند میکردی و جابجا میکردی. این روزها وقتی سه تایی باهمیم و تو شیطونی میکنی  من و بابایی هم خندمون میگیره هم حرصمون میاد. همه ...
16 ارديبهشت 1392
1