نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 23 روز سن داره

نازنین زهرای ما

داداشی اومد...

1393/1/22 1:43
نویسنده : زهره
330 بازدید
اشتراک گذاری

بالاخره داداش محمد صدرای تو 29 دیماه 1392 ساعت 5/1 شب دنیا اومد و ماروخوشحال کرد.چند ساعت بعد از تولدش رضایت دادم و چون دلم برات تنگ شده بود اومدم پیشت. اما روزگار این باهم بودن و تلخمون کرد.وقتی داداشی 11 روزه بود از تو مریضی سختی گرفت اونقدر حالش بد شدکه 4 روز آی سی یو بودو 6 روز بستری.اون چهار روزی که icu بود نمیذاشتن ببینمش.جیگرم آتیش گرفت.حتی همین حالا که یادم میاد ناخودآگاه گریه میکنم. باورم نمیشه تونستم همچین روزهای سختی و تحمل کنم.وقتی از icu بیرون اومد پیشش بودم اما 6 روز از خونه دور بودم و تورو فقط به اندازه ی چند دقیقه ساعت ملاقات میتونستم ببینم.وقتی از بخش میومدم بیرون واسه دیدن تو دلم میخواست بلند بلند گریه کنم و ببوسمت اما بابا سعیدت و که میدیدم دلم نمیومد و بغض خودم و قورت میدادم.توی محیط بیمارستان هم اطرافم انقدر مریض و مادر مریض بود که هیچ جای خلوتی واسه خالی کردن بغض نبود.بماند از اینکه تازه زایمان کرده بودم و بدنم هیچ توانی نداشت.روزهای بستری شدن داداشی و دوری از تو گل قشنگم مثل یه کابوس وحشتناک گذشت و خدارو شکر داداشی خوب شد و خانواده ی 4 نفری ما دوباره کنار هم شکل گرفت.الآن داداشی دو ماه و 20 روزشه و تو خوشکل مامان2 سال و هفت ماهه هستی و من با تمام وجودم عاشقتونم. 

پسندها (2)

نظرات (2)

مامانی فاطمه
22 اردیبهشت 93 14:55
الهی بمیرم چش شده بود محمد جون خداروشکر که الان دیگه خوبه خوبه .ایشااله همیشه این جمع 4نفرتون گرم وشاد باشه عزیزم
مه سو
12 خرداد 93 17:04
الهییییییی.....چقدر سختی کشیدی زهره جون این مدت...