خاطرت پنج ماه اخیر
سلام گل دخترم دوباره گوشی مامان قاطی کرد و با کلی زحمت تونستم چند تا عکس از خاطرات پنج ماه اخیر پیدا کنم تا ثبت کنم این روزهای قشنگ با تو بودن رو:
کلاس اول شما با خیر و خوشی تموم شد این هم کارنامه ی کلاس اول :
فصل تابستان گرم امسال بیشتر اوقاتش و با بچه های شیطون همسایه میگذروندی:
گاهی به بیرون میرفتیم و سعی می کردیم نهایت لذت و ببریم:
نمیدونم چرا دلت میخواد این همه از عروسکت عکس بگیری خیلی وقت ها میام و میبینم کلی عکس از عروسکت گرفتی . بین تموم عروسک هات عاشق این عروسکی که عروسک بچگی های من هم هست:
برای تابستان امسالت کلی برنامه ریخته بودم از قبل و با کلی فکر و مشورت چند تا از برنامه ها حذف و چند تا برنامه اضافه شد.امسال شما توی کلاس های نقاشی ، خوشنویسی ، والیبال و فلوت شرکت کردید که نقاشی رو همون ماه اول رها کردی و علاقه ای به ادامه نداشتی منم هیچ اصراری نکردم . خوش نویسی هم یک ماه و نیم بیشتر نرفتی و بعد خسته شدی و ادامه ندادی فقط موند کلاس والیبال و فلوت و البته یکی از کلاس های فوق العاده عالی ای که امسال رفتی کانون پرورش فکری کودکان بود که خیلی عاااالی بود با مربی های عالی ای مثل خانم جواد زاده و خانم جمالی عزیز و البته در بیشتر برنامه های کتابخانه ی شهر هم شرکت می کردیم و عضو فعال کتابخانه بودیم و هستیم.
اینم یه مسابقه نقاشی بود با موضوع کتابی که دارید میخونید و شما کتاب موش دم برده رو انتخاب کردی:
1397/5/1
بابایی با چند تا از اقوام رفته بودند بیرون و خدارو شکر کلی بهشون خوش گذشت. من و شما و داداشی رفتیم کتابخانه و طبق روال همیشه توی کلاس های مختلفش شرکت میکردیم که یک مرتبه مسئول کتابخونه گفت دارند از طرف صدا و سیما میاند فیلمبرداری. دروغ چرا کلی ذوق کردیم
3 مرداد فیلم این مصاحبه از اخبار استان فارس پخش شد و ما مشهورشدیم
97/5/18
به دنبال برنامه ریزی برای عزیزترین دخترمون بودیم که بخاطر اینکه تمام اعضای خانواده باشند تاریخ تولد افتاد هجدهم و خانواده ی عمه فاطمه ی مهربون(عمه ی بابا سعید) هم به تولد دعوت کردیم و عمه فاطمه بهمون پیشنهاد داد که توی حیاط خونشون تولد بگیریم ما هم که از خدامون بود البته با کلی تعارف و رودربایستی قبول کردیم. چون تو خیلی دلت میخواست عروس باشی منم گفتم حالا که یه حیاط بزرگ در اختیارمونه لباس عروس واقعی کرایه کنم و آرایش عروس واقعی بشی . از عمه زینب عزیز خواهش کردم که صورت و موهاتو درست کنه که کارش و فوق العاده انجام داد. این هم گوشه ای از عکس های تولد:
97/5/27
به دعوت خانم دانشور مربی موسیقی فوق العاده عالی و مهربونت رفتیم مدرسه ی طوبی که یک همایش سه روزه از کاردستی های کودکانه بود . اونجا هم از طرف صدا و سیما اومدند ازمون فیلم گرفتند
دوباره شما رو توی اخبار استان پخش کردند با محاسبه ای که شما خوشکل حرف میزدی و ما برای بار دوم خیلی معروف شدیم
97/5/1
اولین روز مدرسه شروع شد و خدارو شکر هیچ شباهتی به کلاس اولت نداشت و تو بسیار با انرژی و نشاط بودی:
کنار ستایش جمالزاده نشستی و به نظر بسیار راضی بودی:
از خاطرات خوش ماه مهر این بود که از اداره ی آب به من زنگ زدند و گفتند که شما توی مسابقه ی با موضوع آب=زندگی توی مدرسه برنده شدی و اواسط مهر بود که خبر دادند خود رئیس اداره ی آب شهرستان قراره بیاد و بهت هدیه تقدیم کنه منم از اول صبح آماده بودم توی مدرسه تا این لحظه ی زیبا رو ثبت کنم:
البته هر کاری کردم نتونستم که فیلم رو از گوشی به کامپیوتر ارسال کنم . مجبور شدم که برم توی پیج اینستاگرامم فیلم و بذارم بعد با کامپیوتر عکس بگیرم و بگذارم توی وبلاگ.