نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 14 روز سن داره

نازنین زهرای ما

سفر به کرمان

1395/5/1 16:18
نویسنده : زهره
349 بازدید
اشتراک گذاری

دختر کوچولوم سلام:

کم کم داره تاریخ آپ کردن هام دیر دیر میشه چون واقعا نمیتونم جلوی گذر زمان و بگیرم چندین روز هست که میخوام بنویسم اما نمیتونم. الآن هم خودت رفتی حمام که اجازه آپ کردن اومد دستم. این پست میخوام از خاطره سفر به کرمان برات بگم. کرمان شهر پدر توست یعنی پدرت اونجا به دنیا اومده و بزرگ شده من و بابایی چندین سال بود که میخواستیم شما رو به اونجا ببریم که از نزدیک با اون شهر آشنا بشید اما مشکلات زندگی این اجازه رو به ما نمیداد. خلاصه که در تاریخ 22 تیر ما همراه خانواده ی بابا سعید به غیر از عمه سمیه راهی کرمان شدیم. این سفرو بیشتر از همه بخاطر بابایی و به اصرار من انجام دادیم چون احساس میکردم با این کار شاد میشه و روحیه ش عوض میشه و خدا رو شکر همین طور هم شد.

این عکس عکس در خونه ی بابا سعید ایناست که بعد از چندین سال حتی رنگ هم نخورده و شاید همین باعث میشد بیشتر احساس اون روزها بیاد سراغش:

و این عدد 43 دستخط زیبای آقا جون علامه هست که روی در پلاک خونه رو نوشتند:

نمیدونم چرا اصرار داشتی حتما در خونه بابایی اینها رو بزنی ما هم بهت اجازه دادیم آروم در بزنی :

یکی دیگه از تفریح هایی که خیلی برای شما و داداشی جالب بود اسب سواری بود . من و بابایی باورمون نمیشد که انقدر شجاع باشی که بخوای اولین نفر سوار اسب بشی اما دختر کوچولوی من تو این درخواست و از ما کردی و ما هم سوارت کردیم:

و حتی با بابایی یه کم سوارکاری هم کردید:

که تموم این ها به کمک عمو هادی پسرعموی بابایی انجام شد. واقعا دمش گرم.

وقتی هم که برگشتیم شب عروسی دختر دایی مامانی بود که من و تو با هم ست کرده بودیم و کلی همه ذوقمون کردند و کلی بهمون خوش گذشت

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (3)

عمه فروغ
2 مرداد 95 13:32
سلام زهره جونم همیشه به شادی و گردش دوستم ای جانم به این دخترک شجاع همیشه خوش باشی گل دختر
عمه فروغ
14 مرداد 95 11:52
روز دختر رو بهت تبریک میگم نازنین گلی ان شالله همیشه خوش باشی
مه سو
5 شهریور 95 12:25
چه حس خوبی مادر و دختری ست پوشیدن...