نازنین زهرانازنین زهرا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 10 روز سن داره

نازنین زهرای ما

اولین نقاشی تو

همین چند لحظه پیش اولین نقاشی زندگیتو تونستی بکشی. نمیدونی چقدر خوشحالم. میخوام این نقاشی و همیشه پیش خودم نگه دارم. همه ی کارهای این نقاشی و خودت کردی.میدونم هرکسی ببینتش این نقاشی براش بی معنی هست اما واسه من این نقاشی تمام زندگی هست. ...
6 آذر 1393

فیلسوف کوچولو

بعضی وقتها وسط شیطنت ها ت یه حرفهای فیلسوفانه ای میزنی که توش میمونم: چند روز پیش وقتی داشتم با داداشی بازی میکردم عروسکت و بغل کردی اومدی پیشم و گفتی : من دلم میخواست عزیزی داشته باشم اما خدا بهم نداد. اول خیلی تعجب کردم و همینجور نگاهت میکردم بعد بهت گفتم خوب منم خیلی دوست داشتم عزیزی داشته باشم اما خدا بهم نداد. حالا تو میشی عزیزی من ، منم میشم عزیزی تو. یه روز دیگه موقعی که داشتیم باهم نماز میخوندیم بعدش بهم گفتی بیا باهم دعا کنیم دستهامون و حالت دعا گرفتیم بعد تو گفتی: خدای مهربون وضعمون خوب بشه. دیروز ازم درمورد خدا میپرسیدی. میگفتی مامان خدا کجاست؟ گفتم خدا بالای بالاست بالاتر از همه ی آسمونها. گفتی میخ...
6 خرداد 1393

نازنین من

  خوب خوب خوب                           نازنین من  نام تو مرا همیشه مست میکند                                        بهتر از شراب                                                              بهتر از تمام شعرهای ناب نام تو اگرچه بهترین سرود زندگیست...  ...
22 ارديبهشت 1393

داداشی اومد...

بالاخره داداش محمد صدرای تو 29 دیماه 1392 ساعت 5/1 شب دنیا اومد و ماروخوشحال کرد.چند ساعت بعد از تولدش رضایت دادم و چون دلم برات تنگ شده بود اومدم پیشت. اما روزگار این باهم بودن و تلخمون کرد.وقتی داداشی 11 روزه بود از تو مریضی سختی گرفت اونقدر حالش بد شدکه 4 روز آی سی یو بودو 6 روز بستری.اون چهار روزی که icu بود نمیذاشتن ببینمش.جیگرم آتیش گرفت.حتی همین حالا که یادم میاد ناخودآگاه گریه میکنم. باورم نمیشه تونستم همچین روزهای سختی و تحمل کنم.وقتی از icu بیرون اومد پیشش بودم اما 6 روز از خونه دور بودم و تورو فقط به اندازه ی چند دقیقه ساعت ملاقات میتونستم ببینم.وقتی از بخش میومدم بیرون واسه دیدن تو دلم میخواست بلند بلند ...
22 فروردين 1393

اخلاق خوب و بد تو

بالاخره تابستان هم تمام شد خیلی فصل سختی برای من بود که با شیرین زبونیهای تو شیرین و با اذیت های تو سخت میشد. این مدت دو تا عادت اخلاقی درون تو به وجود اومد اول عادت خوبت و میگم بعد هم عادت بدت رو: عادت خوبت این بود که از شنبه همین هفته یعنی از 30 شهریور تصمیم گرفتیم که بعلت تمام شدن دو سالگی شیشه رو ازت بگیریم.روز اول خیلی برات سخت بود دائم اسمش و می آوردی و گریه میگردی ظهر یک ساعت بغلت کردم و راه رفتم و لالایی خوندم تا خوابت برد . شب هم با هزار زحمت تونستم ساعت 1:15 نصف شب بخوابونمت. هربار که از خواب بیدار میشدی بهت میگفتم که دخترم دیگه بزرگ شده و شیشه برای نینی کوچولوهاست. دیگه خیلی که بهونه میگرفتی واست قصه میساختم ...
1 مهر 1392

نظر سنجی

سلام لطفا حتما حتما با دقت نظر بدید. میخوایم واسه داداش نازنین زهرا اسم انتخاب کنیم اما واقعا توش موندیم دلمون میخواد اسمش به اسم نازنین بیاد حالا یا اولش یا آخرش خیلی هم قشنگ و با معنی باشه. لطفا یه اسم خیلی خیلی خوب پیشنهاد بدید. دلم میخواد از بین اسم دوستهای وبلاگیمون یه اسم خوشکل بذاریم. از همتون پیشاپیش ممنونم . ...
24 شهريور 1392